287.پررو پررو

ساخت وبلاگ
یعنی فکر میکنید من حق ندارم تو روز سه تا پست پشت هم بذارم؟ یعنی اختیار وبلاگمو ندارم؟ 

بعد از اینکه همسر اومد جز دوم رو هم همراه شبکه سه و با قمی ها خوندم. بعدم رفت همسر.

الانم یادم رفت چرا اومدم بنویسم  

بازم رفتم دهاتی رو خوندم.

یه شب خواب دیدم تو یه خونه مثل خونه ی ارباب سالاری پس از باران سرپا واستادم. اون موقع که مجرد بودم ولی شوهرم تو خواب کنارم بود. ما ارباب بودیم  ارباب اصلی خونه مریض بود و تو اتاق خوابیده بود. دخترشم کنارش نشسته بود غصه میخورد. ما هم نمیشناختیم کیه  یه باغ بزرگ بود یه فضای بزرگ پر از درخت و گل و گیاه. هواشم عالی.

من الان اون خونه و باغ و گل و درخت و هوا رو میخوام.  از اون خواب فقط شوهرش نصیبم شده. عاشقشما یعنی  

+آهان میخواستم برم خرید کنم نشستم دهاتی رو خوندم سختیم گرفت برم بازار. مثلا برم گوشت یخ زده بگیرم بیام حلیم درست کنم که آخرشم بدمزه و خراب شه و ضایع شم و هیشکی نخوره و دلم برا پولم بسوزه ! برا همین نرفتم !!!

دلم برا وقتایی که در اتاق کوچیکه ی خونمون باز بود و نور و هوا میومد تا ته اتاق و من مینشستم پشت کامپیوتر تنگ شده  نمیدونم چرا همش دلم تنگه. از وقتی یادمه همیشه اینجوری بودما. همش میخوام خودمو شاد کنم ولی نمیشه. همش دلم تنگه.  دلم ۱۶ سالگی میخواد 

روزهای زندگی یک نوعروس...
ما را در سایت روزهای زندگی یک نوعروس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manoaghahimo بازدید : 124 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 20:37