وبلاگم

ساخت وبلاگ

روزای اولی که وبلاگمو درست کرده بودم به همسر جانم گفتم که بیاد و بخونه. حجیمونم به پسرخاله اش گفت اون پسرخاله هم رفت برا کل فامیلش تعریف کرد بعد کل فامیل شوهر میومدن میخوندن نکته های منفیشو یا اونجایی که دوست نداشتنو ضبط میکردن مارو که میدیدن میگفتن فلان کردی فلان نکردی... مثلا یه روزی نوشتم امروز جمعه دیر بیدار شدیم ناهار نداشتیم رفتیم خونه پدرشوهر اینام بند کردن به همین نوشته هر جمعه که میرفتیم اونجا میگفتن خوابیدین خوابیدین غذا نداشتین اومدین غذا بخورین؟ یعنی هر هفته ماجرا همین بود بعد که عکس غذا و اینا رو میذاشتم زنداییشون دیده بود تعریف میکرد ولی....

 

 

 

 

برا همینه که دوست ندارم اینجا چیزی بنویسم

 

روزهای زندگی یک نوعروس...
ما را در سایت روزهای زندگی یک نوعروس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manoaghahimo بازدید : 168 تاريخ : جمعه 24 آبان 1398 ساعت: 14:51