پارسال سر یه جریانی یه تار موی جلوی پیشونیم سفید شد... همون یه تار بود... به طرز خوشگلی روی موهام بود... یه حالت خوشگلی داشت... دوسش داشتم... همیشه جلو چشام بود... هیشکی نمیدیدش اینقدر که تنها بود ولی به چشم خودم میومد... چند روز پیش افتاد. دیگه ندارمش. یادگار خوشگلی بود از اتقاق ناخوشایند... ولی نمیدونم چرا دوسش داشتم... هیشکی از اون جریان خبر نداره جز خودم... با اینکه جلو چشم و گوش خیلیها اتفاق افتاد ولی هیشکی خبر نداره ... مهم نبود برا کسی... به هیچ کسم توضیح نمیدم هیچ وقت...
حالا دارم فکر میکنم اگه موهام سفید بشن خوشگلتر میشم... من و موهای سفیدم که هرکدوم یادگار یه اتفاق خواهند بود... یادم باشه رنگ نکنم سفیدی هاشونو...
روزهای زندگی یک نوعروس...برچسب : نویسنده : manoaghahimo بازدید : 144